امده ام با جوک طنز
بفرمایید ادامه
از بانک اومدم بیرون، کارمند بانک افتاد دنبالم صدام زد فکر کردم پول اضافه داده منم فرار کردم. نیم ساعت بعد پیام داد، مشتری گرامی یه خودکار بیک ارزش نداره. 😂
یه بارم بابام در اتاقو زد گفت پاشو بیا خواستگار اومده، گفتم بهشون بگو میخوام ادامه تحصیل بدم گفت واسه خواهرت خواستگار اومده، توی گوساله رو که آگهی کردیم گاوداری بیاد ببرتت😐😂
دیشب سر سفره شام بودیم یهو واسه گوشی ام که روی اوپن آشپزخونه بود، پی ام اومد؟بابام گفت بشین من میرم تا ببینم کیه و چیکار داره . . .اما من سریع بلند شدم و قبل از اینکه پدرم بخودش حرکتی بده، رفتم سمت گوشی متن رو که خوندم، دیدم بابام اس داده و نوشته که: حالا که پا شدی، پارچ آبو بیار سر سفره 😐😐یعنی هیتلر تو جنگاش اینجوری مغزش کار نمیکرد 😂😂
به یكی قبل اعدام ميگن حرفي داري ؟ميگه نه ميكشنش بالا؛دست و پاميزنه كه حرف دارم ...میارنش پایین ميگن بگو:میگه جناب سروان خونه روبرویی تریاک میکشن از اينجا معلومه !! 😂
با مامانم رفتیم دکتر...به دکتر میگم دکتر رو لبم جوش میزنه..بعد کلی معاینه میگه به دوست دخترت بگو رژ لبشو عوض کنه!!خو چی بگم به دکتر مملکت جلو مامانم؟ الان تو خونه دارم مثل خر کتک میخورم😂
داشتم تو خیابون راه میرفتم یکی اومد جلوم گفت اگه یک دفعه بفهمی هفت روز بیشتر زنده نیستی چیکار میکنی؟گفتم سریع میرم تایلند یهو یکی داد زد کااات آقا ری. دی به ویژه برنامه ماه رمضان😂😂
یه خانومی با میکروفن و دوربین اومد سمتم گفت: سلام این یه چالشه زنگ بزن به دوست دخترت بگو بیا کات کنیم،روم نشد بگم دوست دختر ندارم، گفتم مرا بخشیده کن، مه اهل این دیار نیستوم نمیفهموم هدف شوما چیسته😂
شک کردم دوست دخترم بهم خیانت میکنه، رفتم بهش گفتم ببین من آدم بالغیام، اگه از یکیدیگه خوشت میاد بهم بگو تا از زندگیت برم بیرون، گفت بخدا تو الکی نگرانی، من عاشق توام مجید.عذاب وجدان گرفتم، این دختر مثل آب روون پاکه، چی با خودت فکر کردی که همچین چیزی به ذهنت خطور کرد اخه سیامک؟😂
استادمون همیشه سر کلاس میگه فهمِ سوال ، نصف جوابه!منم تو امتحان زیر همه سوالا نوشتم جوابشو بلد نیستم ولی میفهمم چی میگه لطفا نصف نمره رو بهم بدید 😐😂
از تاکسی پیاده شدم درو محکم بستمراننده گفت ۰۰ هوووووی گاو منم دوباره در باز کردم محکم تر بستم راننده گفت چته؟گفتم هیچی دمم جا مونده بود😂😂😂
رفتیم خواستگاری واسه داداشم دختره گفت ما رسم نداریم جهیزیه بدیم😐😳داداشم عصبانی شد گفتما هم رسم نداریم زن بگیریم زد بیرون 😜😅حالا دختره داره از پنجره دادمیزنه رسممون تا پارسال بود😅😜امسال جزوه هاش عوض شده 😅😁
بچه : مامان، چرا لباس عروس سفیده؟
چون بهترین روز زندگیشه
پس چرا لباس داماد سیاهه؟
برو گمشو تو اتاقت درستو بخون... 😂😄
تلویزیون بچهه رو نشون داد حافظ کل قرآن بود.🤔آقام گفت یاد بگیر همسن توئه! یهو باباشم نشون دادن که اونم حافظ کل قرآن بود 😅نفهمیدم چطور آقام بدون کنترل انقدر سریع کانالو عوض کرد! 😂
داییم رفت ترکیه از اونجا واسم کاپشن آورده...فقط نمیدونم چرا پشت گردنش زده تولیدی عباسپور!✌️😝😂
جغرافی 50 سال آینده :
یکجا نشینها چه اقوامی بودند و کجا سکونت داشتند؟🤔
اقوام وابسته به اینترنت بودند که در کنار مودمها و گوشی ها و پریزهای متصل به شارژر اقامت داشتند 😂
از رفیقم پرسیدم زنت برای تولدت چی برات خرید؟گفت: اون ماشین شاسی بلند نوک مدادی رومبینی اونور خیابون؟😎گفتم ها مبینم 😃گفت یک شلوار اون رنگی خرید برام 😂😂😂😂
رفتیم استخر شیرجه زدم تو آب سرم خورد کف زمین😏نجات غریق اومد گفت چرا اینجوری میکنی؟گفتم بابا اومدیم شنا کنیم دیگه نیومدیم که راه بریم تو آب😅گفت شنات که تموم شد استخر اونجاست اینجارو گذاشتن از توش رد شین پاهاتون ضد عفونی شه😢😂
دسته بندی افکار من در جلسه ی امتحان :
به این سوال قطعا جواب میدم (5%)
کاش اون مطلبو بیشتر ميخوندم (10%)
مگه اینو هم درس داده استاد؟! (15%)
چرا پنگوئن ها زانو ندارن؟! (70%) 😐😂
خانمه به شوهرش میگه:سالگرد ازدواجمونه یه آواز بخون 😲🎼مرده میگه: یه حلقه طلایى اسمتو روش نوشتم،برو بیار پاکش کنم ری.*دى تو سرنوشتم 😁😖😂
یارو میگه
آرزو دارم بچمون دوقلو بشه!
یکی دختر ، یکی پسر
اسم دخترمو میذارم "بینــا"
اسم پسرمو میذارم " موسـی"
بعد موقع شام داد بزنم:
بی ناموسا شام حاضره 😂
مکالمه ی تلفنی ی مشهدی با ی تهرانی:
مشهدی: الو... رضا هست؟
تهرانی: نه نیس
مشهدی: تو کیشی؟!
تهرانی: نه من تهرانم.
مشهدی: نه موگوم تو کیش مِری؟!
تهرانی: نه چرا باید برم کیش؟!
مشهدی: نه موگوم، تو کیشمیشی؟!
تهرانی: خودت کیشمیشی،گلابی!!😂
نحوه درس خوندن دانشجوهای مشهدی 😂
ایره که بِلدُم
ایم که مهم نیس
ایم طولانیه نمیه
اویم که ایشالله نمیه
ایم که تقلب مُکنُم
آخیش تموم رف
انصافا خارجيا چطور ميخوان زبون مارو ياد بگيرن ...
ها= بله
ها=چى
ها=تعجب
ها=چى ميگى
ها=تأييد حرف
ها=برو خودتى
ها=خوشمون اومد
ها ها ها= خوشحالى
ها= چيه نيگا ميکنى ؟؟😂😂
من موندم چجوری خودمون یاد گرفتیم😂
یه شب دیر وقت از سر کار بر میگشتم راه میانبر انتخاب کردم و از وسط قبرستون بزرگ روستا رد میشدم .....وسط راه سه تا خانم اومدن و گفتن که خیلی میترسن و اگه میشه من همراهشون برم تا سر جاده ....من هم گفتم باشه و با هم حرکت کردیم ....بعدش وسط راه من گفتم : حق دارین بترسین ... من هم قدیما اون وقت ها که هنوز زنده بودم از اینجا میترسیدم ..! باید میدیدین چطوری میدویدن 😂😂😂😂😐😁😁😁برگی از خاطرات یک آدم مریض 😂😂😂😁😁😁
اگه خندیدین لایک و کامنت فراموش نشه😉